مرضیه دانیالی ::
سه شنبه 86/5/16 ساعت 9:27 عصر
سال ها پنجره وا بود و نمی دانستیم
دوست همسایه ی ما بود و نمی دانستیم
دل ما این دل مجنون، دل صحرایی ما
ساکن کوی شما بود و نمی دانستیم
من ز پرپر شدن غنچه ی دل فهمیدم
که ستم نیز روا بود و نمی دانستیم
با همه جور و جفایی که کشیدیم ز دوست
باز او اهل وفا بود و نمی دانستیم!
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گشتیم
یار در خانه ی ما بود و نمی دانستیم
نمی دانستیم....
تدبیر دوای درد ما کن()