سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انسان خطای آموزگارش را نشناسد، تا آنکه اختلاف [و دیگر نظرات]را بشناسد . [ایّوب علیه السلام]
سال1387 - در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم...
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
با تو یک کاسه آب یک دریاست

مرضیه دانیالی :: سه شنبه 87/3/21 ساعت 1:20 عصر

 

 

قبلاً هم از ابوالمشاغل و نادر ابراهیمی گفته بودم، اما این بار به واسطه خط زیباش از او یاد می کنم.......

خداش بیامرزد!


تدبیر دوای درد ما کن()

راز عشق از دل تراوش می کند بی اختیار...

مرضیه دانیالی :: پنج شنبه 87/3/2 ساعت 8:15 صبح


سحر بود و هوا هنوز تاریک. یه صدای روح نواز منو به بیداری دعوت می کرد یه صدای دل نشین که لحظه به لحظه اوج می گرفت، تو اون خلسه ی پیش از هشیاری صدای آشنایی به گوش می رسید: خوشتر از دوران عشق ایام نیست/ بامداد عاشقان را شام نیست/ مطربان رفتند و صوفی در سماع/ عشق را آغاز هست انجام نیست/ از هزاران در یکی گیرد سماع/ زانکه هر کس محرم پیغام نیست...  آخ که چه آغازی داشت امروز! مدتها بود این جوری از خواب بیدار نشده بودم و عجب حس قشنگیه حس عاشقی.......

از خواهرم ممنونم که این موسیقی رو برای زنگ صبحگاهی گوشیش انتخاب کرده


تدبیر دوای درد ما کن()

قفل یعنی که کلیدی هم هست...

مرضیه دانیالی :: چهارشنبه 87/2/25 ساعت 11:27 صبح



If in your life you came upon a big gate with a BIG lock upon, do not fear! for if it was not to open there would be a wall inestead

اگر در زندگیت به در بزرگی رسیدی که قفل بزرگتری بر رویش بود، نترس! چراکه اگر قرار بود در باز نشود به جایش دیواری می گذاشتند.

  


تدبیر دوای درد ما کن()

وه که خجل نمی شود میل من از ملال تو...

مرضیه دانیالی :: پنج شنبه 87/2/5 ساعت 4:14 عصر


بس سخن است در دلم بسته ام و نمی هلم

گوش گشاده ام که تا نوش کنم مقال تو...


تدبیر دوای درد ما کن()

کاریکلماتور

مرضیه دانیالی :: شنبه 87/1/24 ساعت 12:4 صبح

 

«سکوت سراپا گوش است»

«توهین و تملق در قاموس آینه نیست»

«خط فقر، مماس بر سقف دوزخ است»

«ستاره در اوج تاریکی، دم از روشنایی می زند»

«آرزوی پرواز در قفس متولد می شود»

«ای کاش نبودنت را هم با خودت برده بودی»


از کتاب «ماه نگران زمین است» مجموعه کاریکلماتورهای عباس گلکار.


 


تدبیر دوای درد ما کن()

سلامم را تو پاسخ گو...

مرضیه دانیالی :: جمعه 87/1/16 ساعت 3:18 عصر


سلام
امروز می خوام بنویسم اما نه برای اینکه چیزی نوشته باشم... می نویسم تا تو خوانندم باشی! نمی دونم چرا تا حالا برات مطلبی رو وبلاگم نذاشتم شاید تو نمی خواستی!!!! شایدم به این خاطره که من آدم دروغگویی نیستم... البته به این معنی نیست که تا حالا دلم هواتو نکرده بود. نه. اما دستم نمی رفت حرف از دل نیومده برات بذارم... ببخش که «تو» خطابت می کنم آخه یه عمر اینجوری بوده، عمری که حقش بود بیش از اینها با یاد شما بگذره حالا سخته جور دیگه رفتار کنم....
یادمه یه روز تو مدرسه یکی از معلمام از همه ی بچه ها خواست تا چیزی رو که روی تخته سیاه می نویسه همه حفظ کنن و از این به بعد هر روز بخوننش و بعد هم نوشت: «اللهم کل ولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتا تسکنه عرضک طوعاً و تمطئه فیها طویلاً برحمتک یا ارحم الراحمین»
و اینجوری شد که یاد گرفتم چه جوری تو دلتنگیام صدات بزنم... از بچگی تا حالا هر وقت دلم هواتو می کرد با زمزمه این کلمات یادت می کردم و از دلتنگیام می گفتم... می دونم همشونو شنیدی! مگه نه؟؟؟؟
گرچه از اون سال خیلی می گذره اما هنوزم هر وقت اینجوری صدات می کنم تو قلبم احساست می کنم و ذره ای از شیرینی و تازگی یادت در وجودم کم نشده. الآنم دلم تنگه و دوست دارم با یاد شما آروم بگیره با یادآوری اینکه شما برامون دعا می کنی و مثل همیشه با دیده مرحمت نگاهمون می کنی. براتون فرقی نداره ما چقدر یاد شماییم، بزرگواریتون بیش از حد سنجش ماست..... «هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست، ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست!» آقای من مثل همیشه دعامون کن و اجازه بده از دوستداران تو باشیم! رخصت بده آقا! رخصت بده!

آمین یا رب العالمین.


کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست

دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست

در تو حیرانم و آنکس که ندانست تو را
وندر آنکس که بدانست و طلب کار تو نیست

شربت وصل تو را وقت صلای عام است
زانکه در شهر کسی نیست که بیمار تو نیست

من به شکرانه ی وصلت دل و جان پیش کشم
گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نیست

در بهای نظری از تو بدادم جانی
بپذیر از من اگر چند سزاوار تو نیست


تدبیر دوای درد ما کن()

جهان پهلوان؟؟؟

مرضیه دانیالی :: یکشنبه 87/1/11 ساعت 9:55 صبح

 

در دنیایی که سکه به نام هیچ پادشاه و ولی عهدی ضرب نمی کنند، هنوز هم ریال و دلار و درهم بازیگر اصلی نقش های صحنه روزگارند و این روزها دریچه تلویزیون های ماه پاره ای پر است از شرح تجارت آسمان خراش های سر به فلک کشیده و تبلیغ بلیغ بهره های به ظاهر اندک و منفعت سرشار برای بی خانمانان مشتاق مهاجرت....

و افسوس که جهان پهلوانی که نام قمر آسمان شجاعت را بر تن پوش خود حک می کند و نام آور دیار شیران می شود اینک بازیچه حیات خلوت نشینان سرمایه دار گشته است!

 

و اینجاست که به یاد تختی می افتم.

به حق او را تنها جهان پهلوان ایران زمین خوانند و بس.

 


تدبیر دوای درد ما کن()

رود ادامه راه توست...

مرضیه دانیالی :: چهارشنبه 87/1/7 ساعت 12:44 عصر

 

ََآنکه تو را می جوید

در جست و جوی خویش است

هر آنکه از تو سخن می گوید

از خالی های درون خود حرف می زند

 

با خود گفت و گو کن

همچون چشمه ئی،

رود

ادامه ی راه توست.

 

شمس لنگرودی


تدبیر دوای درد ما کن()

بمناسبة المولد النبوی الشریف

مرضیه دانیالی :: یکشنبه 87/1/4 ساعت 3:15 عصر

 

محمد رسول الله

مکه و فیها جبال النور

طاله علی البیت المعمور

دخلنا باب السلام

غمر قلبنا السلام

بعفو رب غفور....


تدبیر دوای درد ما کن()

به نام او

مرضیه دانیالی :: پنج شنبه 87/1/1 ساعت 7:7 عصر

بِسم الله الرحمنِ الرحیم

اللهم مقلب القلوب و الابصار ثبت قلبی علی دینک و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی و هب لی من لدنک رحمته انک انت الوهاب....

 

الهی آغاز می کنم به نام تو و امید دارم به فضل تو............


تدبیر دوای درد ما کن()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کار شب تار آخر شد
تأملی بر وجوه بلاغی در نثر آهنگین ابراهیم گلستان
[عناوین آرشیوشده]

درباره وبلاگ
سال1387 - در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم...
مرضیه دانیالی
در کوی تو ره نبود ره ما کردیم/ در آینه بلا نگه ما کردیم/ عیش خوش خویشتن تبه ما کردیم/ کس را گنهی نیست گنه ما کردیم

سال1387 - در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم...

بازدیدها
مجوع بازدیدها: 125874 بازدید

امروز: 13 بازدید

دیروز: 8 بازدید

پیش نوشته ها


سال 1390
سال 1389
سال 1388
سال1387
سال 1386

LOGO LISTS




در یاهو

یــــاهـو