مرضیه دانیالی ::
چهارشنبه 88/1/26 ساعت 11:21 صبح
سنگینترین مجازاتی که خدایان یونان باستان میتوانستند برای "سیزیف" در نظر بگیرند این بود که تا ابد کار بیهودهای را انجام دهد. سیزیف محکوم شده بود تا تخته سنگی را از شیب تندی بالا ببرد.
مدتها گذشت و سیزیف در تمام این مدت مشغول بالا بردن تخته سنگ از سربالایی تند بود، اما تا به بالای بلندی میرسید؛ تخته سنگ میغلتید و به پایین دره میافتاد. خدایان فراموش کرده بودند که تخته سنگ بر اثر مرور زمان و ضربه دچار فرسایش میشود.
در صد سال اول، لبههای تیزی که دستهای سیزیف را بریده و زخمی کرده بود؛ صاف شد. در پانصد سال بعدی پستی و بلندیهای سنگ به قدری صیقلی شد که سیزیف تخته سنگ را قل میداد و بالا میبرد. در هزار سال بعد تخته سنگ کوچک و کوچکتر شد و شیب هموار و هموارتر و ...
این روزها سیزیف تکه سنگ ریزی را که روزگاری صخرهای بود به همراه قرصهای مسکن و کارتهای اعتباریاش در کیفی میگذارد و با خود میبرد. صبح سوار آسانسور میشود؛ به طبقهی بیست و هشتم ساختمان دفترش میرود _ که محل مجازاتش به حساب میآید _ بعد از ظهرها هم دوباره به پایین بر میگردد.
استفان لاکنر / اسدالله امرایی
گلوله؛ مجموعه داستانهای مینیمال، اسدالله امرایی، نشر مشکی
تدبیر دوای درد ما کن()