• وبلاگ : در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم...
  • يادداشت : !اين قافله ي عمر عجب ميگذرد
  • نظرات : 4 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    و حكايت همچنان باقي ست ....
    حكما ميشه مغتنم شمرد ولي بازم ارجاع به سخن شما .. گوش شنوا ... كو صاف راه رفتن ؟ كو عاقل جوان ؟
    البته هستند ولي كم هستند ... هستند ولي
    مي گم .... بعضي وقتا دلم مي خواست .. تو جووني ... يه سكته بكنم .. برم تو كما .. بعد برگردم ... و بعد بدين منوال آدم بشم و قدر زندگي رو بدونم .... ولي زهي خيال باطل .. هنو كه هستيم ... قدر هم ندونستيم ... البته بعدا فهميدم كه ادمي تا نخواد نمي فهمه .. برا همين آرزوي وسايل كمك آموزشي مثل سكته مي كنه .. يا خدا خودش اين اسباب رو جور مي كنه ولي پاري وقتا .. ديره ديگه ...
    خوشحال شدم
    ذكر دلي بود
    يا حق