• وبلاگ : در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم...
  • يادداشت : تمام شد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + همدرد 
    lاهل کجايي؟
    + ساناز 

    هربار مي رم تو مترو اين شعرتونو زمزمه مي کنم. خيلي عميقه.
    چقدر خوب
    که درهاي مترو از شيشه
    و تونل از تاريکيست
    وگرنه دلم براي خودم تنگ مي شد....


    سلام به دوست قديمي، اديب و دوست داشتني

    خوشحالم که مي بينم وبلاگت به روزه و تو همچنان با وازه هاي گرمت مي نويسي ... اميدوارم همچنان حرکت رو به جلو داشته باشي...

    اينهايي که نوشتم خيلي رسمي بود، دوست دارم ساده تر و راحت تر باهات حرف بزنم ولي انگار فاصله ها کار خودشو کرده ... به اميد ديدار


    سلام وب خوبي داري شعر قشنگي نوشتيد اميدوارم موفق باشيد

    اگه دعوت منو قبول ميکنيد شما رو به وبلاگم دعوت کنم البته يه دعوت صميمانه مطالب زديم اميدوارم براتون مفيد بيافتد در پايان اگه سوالي داشتيد در خدمتيم منتظرتونم دورباره بهتون سر ميزنم